هنوز نهAlale65 نوشته شده:
نازی بالاخره بله رو داد شوشو
زیر لفظی میخواد
هنوز نهAlale65 نوشته شده:
نازی بالاخره بله رو داد شوشو
الاله چرا میخندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟Alale65 نوشته شده:خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
بازم قصه تکراری یه جدیدشو بزارnazly53 نوشته شده:هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست
سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ می دهد به صلاح ماست.
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید. وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ می دهد در جهت خیر و صلاح شماست! پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد...
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند، زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند، اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد. پادشاه که به قصر رسید وزیر را فرا خواند و گفت : اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هرچه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده است زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،
بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!!
ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است
کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 0 مهمان