Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#91
خدیجه بانو نوشته شده:الهه اومدی شوهرت خوابوندی دودقیقه بمون کنارش
خخخخ شوهری بیچاره ام اومد یه میوه خورد کار داشت گفت میره و زودی میادش ما هم منتظر موندیم برگرده با هم ناهار بخوریم :mrgreen: :wink:


وقتی پایین ترینم ،خدا امید من است.
وقتی تاریک ترینم،خدا روشنایی من است.
وقتی ضعیف ترینم ،خدا نیروی من است
وقتی غمگینم،خدا آرام جان من است
خدا...
Http://elahemehrabani.blogsky.com

Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#94
خدیجه بانو نوشته شده:نیومده ؟
بروناهارت بخور این شوهر شوهر نمیشه برای تو
نه بدون شوشو لقمه از گلم پایین نمیره آخه
:D :mrgreen:
وقتی پایین ترینم ،خدا امید من است.
وقتی تاریک ترینم،خدا روشنایی من است.
وقتی ضعیف ترینم ،خدا نیروی من است
وقتی غمگینم،خدا آرام جان من است
خدا...
Http://elahemehrabani.blogsky.com

Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#96
z.m2000 نوشته شده:سلام دوستای گلم.
ایشالا خدا خودش همه مشکلاتمون رو حل کنه و شادی و خوشبختی رو از زندگیمون نگیره.

من تو زندگیم سختی زیادی کشیدم.
از زمانی که خودمو شناختم تو خونمون پر بود از مریضی و آه و ناله و دارو :cry: :cry:
مریضی از یه طرف و مشکلات مالی هم از طرف دیگه.
مادربزرگم با ما زندگی میکرد. من خودم تک دخترم و دو تا برادر دارم.
مادربزرگم طبقه بالای خونمون زندگی میکرد، برای اینکه تنها نباشه شب ها میرفتم پیشش می خوابیدم، کلی سر به سرش میذاشتم، می گفتیم و می خندیدیم.
زمانی که من 10 سالم بود، مادربزرگم جلوی چشمام تموم کرد.
خدا بیامرز همیشه مریض بود و به خاطر آسم مرد :cry: :cry:
بابام هم یک سال قبل از تولد من به خاطر کمیسیون پزشکی بازنشسته شده بود.
بابام اون موقع صرع داشت.
الان که بابا و مامانم هر دوتاشون یه مریضی لاعلاج دارن.
خیلی داغون و شکسته شدن.
مامانم به خاطر بیماری لاعلاجی که داره چند تا مریضی دیگه هم گرفته که حتی به سختی میتونه راه بره یا بشینه :cry:
من بعد از ازدواجم از خانواده و شهرم جدا شدم و آمدم شهری که با خانواده ام 1300 کیلومتر فاصله دارم.
یکی از برادرام رفته خارج از کشور و اون یکی هم صبح تا شب سرکاره، موندن بابا و مامانم.
مامانم دکتر بهش گفته که حتی نباشد با دستش میوه پوست بگیره.
خیلی ناراحتم و غصه میخورم، الان وقتیه که باید کنارشون میبودم ولی نیستم.
به خدا خیلی سخته :cry: :cry: :cry:
سلام
درمان همه دردا دست خداس
نا امید نباش
خیلی ناراحت شدم :cry: ایشالله پاقدمی کیارش جوون برای همه خانواده ات خوب باشه :P
یا رب دستانم را سوی تو می گیرم

اگر دستانم را بگیری

کسی مرا دست کم نمی گیرد

Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#97
خدیجه بانو نوشته شده:
z.m2000 نوشته شده:سلام دوستای گلم.
ایشالا خدا خودش همه مشکلاتمون رو حل کنه و شادی و خوشبختی رو از زندگیمون نگیره.

من تو زندگیم سختی زیادی کشیدم.
از زمانی که خودمو شناختم تو خونمون پر بود از مریضی و آه و ناله و دارو :cry: :cry:
مریضی از یه طرف و مشکلات مالی هم از طرف دیگه.
مادربزرگم با ما زندگی میکرد. من خودم تک دخترم و دو تا برادر دارم.
مادربزرگم طبقه بالای خونمون زندگی میکرد، برای اینکه تنها نباشه شب ها میرفتم پیشش می خوابیدم، کلی سر به سرش میذاشتم، می گفتیم و می خندیدیم.
زمانی که من 10 سالم بود، مادربزرگم جلوی چشمام تموم کرد.
خدا بیامرز همیشه مریض بود و به خاطر آسم مرد :cry: :cry:
بابام هم یک سال قبل از تولد من به خاطر کمیسیون پزشکی بازنشسته شده بود.
بابام اون موقع صرع داشت.
الان که بابا و مامانم هر دوتاشون یه مریضی لاعلاج دارن.
خیلی داغون و شکسته شدن.
مامانم به خاطر بیماری لاعلاجی که داره چند تا مریضی دیگه هم گرفته که حتی به سختی میتونه راه بره یا بشینه :cry:
من بعد از ازدواجم از خانواده و شهرم جدا شدم و آمدم شهری که با خانواده ام 1300 کیلومتر فاصله دارم.
یکی از برادرام رفته خارج از کشور و اون یکی هم صبح تا شب سرکاره، موندن بابا و مامانم.
مامانم دکتر بهش گفته که حتی نباشد با دستش میوه پوست بگیره.
خیلی ناراحتم و غصه میخورم، الان وقتیه که باید کنارشون میبودم ولی نیستم.
به خدا خیلی سخته :cry: :cry: :cry:

کاملا درکت میکنم چون منم باید الان پیش مادرم باشم ونیستمممممممممممممممممممم ای خدا
غصه نخور عزیزم. به خدا توکل کن.
http://ghasedakemehr.blogsky.com

Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#98
خدیجه بانو نوشته شده:
paridaryai نوشته شده:شاید بخاطر اینکه 2شنبه است و روز آقا امام زمان(عج). :( :(
امام زمان(عج) نگاهی بهمون کن و دردایخودمون و عزیزانمون رو شفا بده. :cry:

امروز سه شنبه مهندس :mrgreen:


بعدازظهرش یادم افتاد که سه شنبه بوده.
با خودم گفتم قاف دادم :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen: :mrgreen:
نه ماه انتظار،،،و یک عمر نگرانی،،،حس آزاد دخترانه را،،،به مهر مادری دادن،،،بزرگترین ایثار یک زن است..

Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#99
elahe93 نوشته شده:
paridaryai نوشته شده:بچه ها منم توی زندگیم سختی زیاد کشیدم.از همون روز که خودمو شناختم .
منم به هرچی رسیدم قبلش کلی جون کندم و نذرو نیاز کردم.

ولی مشکل الانم اینه که
بچه ها خواهرزادم 14روزشه و سم باقلا تو بدنشه.از 3روزگیش توی دستگاه بوده و زردیش اومده پایین ولی به محض اینکه 1روز از دستگاه بیرون میارنش باز زردیش بالا میره.
دکترا گفتن تنها کاری که ازمون برمیاد نوزاد رو بذاریم زیر دستگاه تا ببینیم چی میشه.
شایدزنده نمونه.....
خواهش میکنم ازتون برای خواهرزادم دعا کنید حالش خوب بشه. :cry: :cry: :cry:
پریا جون خدا رو شکر که الان یه زندگی خوب و یه گل دختر داری اگه خدا بعضی چیزا رو دیر یا با مشکلات بهمون میده واسه اینه که بعدش قدرش رو بدونیم
دعاگوی فراوون خواهرزاده ات هم هستم .انشالله بزودی بیای خبر سلامتیش رو بزاری
دوس دارت الی :D :|


ممنون الی جونم.
امروز روز اخریه که زیر دستگاس از فردا بهش دارو میدن. :cry: :cry: :cry:
نه ماه انتظار،،،و یک عمر نگرانی،،،حس آزاد دخترانه را،،،به مهر مادری دادن،،،بزرگترین ایثار یک زن است..

Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#100
ایشااا. بحق فاطمه زهرا مشکلات همه حل بشه ایشااا.. پری جونم خاهرزاده گلت خوب بشه ایشاا..... زهرا خانم گل ایشاا.. خدا پشت وپناه خودت وعزیزانت باشه
برای منم دعا کنی یه مشکلی برامون پیش اومده التماس دعا
ساحل دلت را به خدا بسپار ، خودش قشنگ ترین قایق را برایت می فرستد


تاخدای بنده نواز است به خلقش چه نیاز ؟!!! میکشم ناز یکی ، تا به همه ناز کنم..

Re: اگه حاجتی دارین که از خدا میخواینش بیاین اینجا......

#102
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...
از باخـــــــــ ــــــــتن ...
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ... :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry: :cry:
ارسال پست

بازگشت به “اقدام برای بارداری”

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 61 مهمان

cron