صفحه 2 از 6

ارسال شده: چهارشنبه 13 دی 1391, 3:20 pm
توسط zohrehm
سلام کارشناس عزیزم وسلام شفق گلم
این بار هم مهمون کوچیک قلب من پیشم نموند...پریروز دچار لکه بینی شدم ...سونوی معمولی ساک بارداری رو نشون میداد ولی با سونوی واژینال مشخص شد که 4هفته و 2 روز دارم...دکتر واسم شیاف پروژسترون دادن که تاثیر نداشت و دیشب با همون علائمی که دفعه قبل داشتم نی نی عزیزم با من خداحافظی کرد..امروز بردمش واسه آزمایش و هفته آینده مشخص میشه که چرا سقط شده....
:cry: :cry: :cry: :cry:
غم بزرگی تو سینمه...شوشو جان خونه نبود منم تا حالا بهش نگفتم که تو شهر غریب نگرانش کنم.موندم اگه اومد خونه چی بهش بگم

ارسال شده: چهارشنبه 13 دی 1391, 5:42 pm
توسط shafagh
:? :? :? :cry: :cry: :cry: زهره جان خیلی خیلی ناراحت شدم چی میتونم بگم؟درکت میکنم عزیزماگه بگم خودتو ناراحت نکن حرف بی ربطی زدم ولی چیکار میشه کرد ماها همچنان امیدواریم.یادته شرایطمو بهت گفتم؟اخه اول به من گفتن سقطه 1 هفته عزا گرفته بودم بعدشم که جریان فرق کرد...اینو میخوام بهت بگم که من تو 1 هفته 2 بار سر خورده شدم ولی خوب به مرور سعی میکنم از یادم بره و امیدوار باشم.ایشالله خدا لطفشو به ما عنایت میکنه و روزی به این روزا که فکر کردیم فقط یه لبخند میزنیم

ارسال شده: چهارشنبه 13 دی 1391, 7:14 pm
توسط rozroz64
متاسفم زهره جان درکت میکنم عزیزم

منم مرداد سقط کردم والان همه خیلی دلهره واسترس دارم درک میکنم گلم ولی پی جوی علت باش ایشاا.. همه چیز درست میشه وعلت مشخصه میشه وتحت نظر یه دکتر خوب باش عزیزم ایشاا... همه چیز به خوبی پیش میره ودوباره باردار میشی وبارداری سالمی خاهی داشت عزیزایشاا...

ارسال شده: پنج‌شنبه 14 دی 1391, 7:23 pm
توسط zohrehm
اعظم و شفق جان و رز عزیز از همدردی همه تون ممنونم...از خدا بهترینها رو واستون آرزو میکنم

ارسال شده: پنج‌شنبه 14 دی 1391, 9:31 pm
توسط rozroz64
زهره عزیز منم بهترین ها رو برات آرزو دارم عزیزم ایشاا.. بعد دوره مرخصیت ایشاا.. بسلامتی دوباره باردار میشی وعکس کوچولوی نازت رو برامون تو سایت میذاری ایشاا...

ارسال شده: جمعه 15 دی 1391, 11:11 am
توسط shafagh
سلام زهره جان.بهتر شدی؟ به شوهرت گفتی؟

ارسال شده: جمعه 15 دی 1391, 1:55 pm
توسط KarshenaseMamaee
سلام
زهره جان! خیلی ناراحت شدم. امیدوارم به زودی دلتون از داشتن نی نی سالم بعدی، شاد بشه
آزمایشات کامل سقط راجعه رو هم انجام دهید عزیزم

ارسال شده: شنبه 16 دی 1391, 12:58 pm
توسط zohrehm
ممنونم کارشناس عزیز
شفق جان 5شنبه ساعت 9 شوهرجان از سفر اومد. گذاشتم یه استراحتی بکنه و یه دوش بگیره ... بازم دلم نیومد بگم بعده شام بهش گفتم ... حسابی بهم ریخت راستش دستشو گرفته بودم ولی اون خیلی سرد فقط دستش تو دستم بود حتی نگاهمم نمیکرد...هرچی بهش میگفتم میگفت آدم خسته میشه و مدام بی تابی میکرد....هم دلم واسش میسوخت و هم دلمم به حال خودم میسوخت که تو این موقعیت که چقدر بهش احتیاج دارم حتی نگاهمم نمیکنه...حتی بهش گفتم باید بهمدیگه دلگرمی بدیم گفت وقتی هردومون حالمون بده چطور بهمدیگه کمک کنیم درست بهحرفام گوش نمیداد منم بهتر دیدم که بخوابیم...رفتارش خیلی سرد بود و حتی صبح اولش حالش گرفته بود شب تا 2 صبحفقط گریه میکردم...صبح هم همینجور...ظهر رو نهار رفتیم بیرون ولی هردومون خیلی سرد و بی حال بودیم...راستش احساس میکنم ارزشمو پیشش از دست دادم :cry:

ارسال شده: شنبه 16 دی 1391, 1:59 pm
توسط shafagh
نه عزیزم اونطوری نگو همه مردا اینطورین.اینو جدی میگم مطمعن باش اون زودتر از تو فراموشش میشه.بهش فرصت بده و خودتو ناراحت نکن الان تو بیشتر به مراقبت نیاز داری به خودت برس و غم و غصه رو از خودت دور کن.سعی کن محیط خونه رو شاد کنی.منم این دورانو گذروندم البته شوهر من به خاطر اینکه من ناراحت بودم ناراحت بود ولی بخوای نخوای تو زندگی تاثیر میذاره و زندگی رو سرد میکنه.ولی خودتو جمع و جور کن و دنبال علتش برو که اگه مشکلی هست هرچه زودتر درمان بشه.ببخشیدا اگه دارم نصیحتت میکنم چون ما خانوما همدیگرو بهتر درک میکنیم و تقریبا اکثریتمون این دورانو گذروندیم.نگران نباش زمان علاج این روزاست...

ارسال شده: شنبه 16 دی 1391, 2:41 pm
توسط rozroz64
زهره جان درکت میکنم عزیزم منم این دوران رو گذروندم شوهرم من هنوز که هنوز ناراحته اون دوران هم میدید من ناراحتم اون بیشتر ناراحت میشد الان هیچی خوشحالش نمیکنه جز بچه دارشدنمون ایشاا... همه چیز درست میشه گلم مراقب خودت باش وعلت رو پی جو باش موفق باشی عزیزم ایشاا... دوباره باردار میشی بارداری سالم ونی نی میاد تو بغلت ایشاا..........

ارسال شده: شنبه 16 دی 1391, 2:58 pm
توسط zohrehm
مرسی رز عزیزم مرسی شفق جون
از همتون ممنونم......انشالا که خدا دل همتونو شاد کنه...دامن همتونو سبز کنه...همین که این روزای سخت شما رو در کنارم دارم خدا رو شکر میکنم
شاید یکمم من سخت میگیرم و باید یکم به اونم حق بدم...
تو مسنجر با فاطیما جان چت میکردیم کلی بهم امید داد...جواب آزمایش جنینم که اومد پیگیر آزمایشات سقط میشم...تصمیم دادرم برم مرکز ابن سینا ولی شاید گشتم یه مرکز سقط خوب تو اصفهان پیدا کردم

ارسال شده: شنبه 16 دی 1391, 3:01 pm
توسط zohrehm
گاهی این شعاری که تو امضامه رو فراموش میکنم!!!!

*خدایا وقتی تو با منی چرا احساس تنهایی!!!
وقتی هوامو داری چرا ترس؟؟؟
وقتی پشتمی چرا نگرانی!!!*

ارسال شده: شنبه 16 دی 1391, 5:26 pm
توسط rozroz64
ایشاا... زهره عزیز به امید خدا همه چیز درست میشه ایشاا... خبر زایمانت رو برامون میاری درک میکنم گلم منم تو موقعیتش که بودم خیلی برام سخت بود همه چیز درست میشه

ارسال شده: یک‌شنبه 17 دی 1391, 2:59 pm
توسط zohrehm
مرسی رز عزیزم...واقعا از دلگرمیات ممنونم

ارسال شده: یک‌شنبه 17 دی 1391, 3:24 pm
توسط rozroz64
خاهش میکنم زهره جان ایشاا... دلت شاد بشه که دل ما هم شاد میشه عزیزم