سلام دوستای خوبم،من حدود 4هفته دیگه زمان زایمانمه.
ازطرفی خیلی خوشحالم که دخترمو توبغل میگیرم از طرفیم خیلی میترسم از زایمان و
خیلی استرس دارم.اونایی که تجربشو دارن بیان یکم راهنماییم کنن لطفأ.
میخوام زایمانم طبیعی باشه
Re: دوستان خیلی استرس دارم
#2دوست عزیزم پیشاپیش قدم نورسیده رو بهت تبریک میگم.ایشالا زیر سایه ی پدر و مادرش بزرگ بشه این خانوم کوچولو.
من هفته ی 16 بارداری ام.بچه ی اولمه خیلی دوست دارم طبیعی زایمان کنم ولی اینقدر این موضوع رو بزرگ کردن که توی انتخاب مردد موندم.از طرفی من چندین زایمان طبیعی رو از نزدیک دیدم که مادرای باردار به راحتی درد رو تحمل میکردن و احساس کردم اونقدرها هم سخت نیست.خیلی برام جالب بود اما چندتاشون بلافاصله بعد از تولد بچه خوابیدن...اینجا باید خدا رو شکر کرد که بعد ازاونهمه درد کشیدن،با تولد بچه دردها تموم میشه.
من هفته ی 16 بارداری ام.بچه ی اولمه خیلی دوست دارم طبیعی زایمان کنم ولی اینقدر این موضوع رو بزرگ کردن که توی انتخاب مردد موندم.از طرفی من چندین زایمان طبیعی رو از نزدیک دیدم که مادرای باردار به راحتی درد رو تحمل میکردن و احساس کردم اونقدرها هم سخت نیست.خیلی برام جالب بود اما چندتاشون بلافاصله بعد از تولد بچه خوابیدن...اینجا باید خدا رو شکر کرد که بعد ازاونهمه درد کشیدن،با تولد بچه دردها تموم میشه.
Re: دوستان خیلی استرس دارم
#3عزیزم ایشالا که زایمان راحتی داشته باشی و به سلامتی نی نی نازت رو در آغوش بگیری و دختر ماهت با ناز پدر و مادرش بزرگ شه. والا منم هفته 12 بارداری ام و تجربه ای ندارم. ولی خیلی از دوستان زایمان طبیعی داشتن و خیلی راحت بودن و خیلی هام نه. من که به شدت از زایمان طبیعی میترسم. ایشالا که بهترین تصمیم رو بگیری و موفق باشی گلم.
Re: دوستان خیلی استرس دارم
#4سلام حیث جون مرسی عزیزم انشاالله شماهم بارداریتو باسلامتی کامل و راحت بگذرونی.حدیث 6070 نوشته شده:دوست عزیزم پیشاپیش قدم نورسیده رو بهت تبریک میگم.ایشالا زیر سایه ی پدر و مادرش بزرگ بشه این خانوم کوچولو.
من هفته ی 16 بارداری ام.بچه ی اولمه خیلی دوست دارم طبیعی زایمان کنم ولی اینقدر این موضوع رو بزرگ کردن که توی انتخاب مردد موندم.از طرفی من چندین زایمان طبیعی رو از نزدیک دیدم که مادرای باردار به راحتی درد رو تحمل میکردن و احساس کردم اونقدرها هم سخت نیست.خیلی برام جالب بود اما چندتاشون بلافاصله بعد از تولد بچه خوابیدن...اینجا باید خدا رو شکر کرد که بعد ازاونهمه درد کشیدن،با تولد بچه دردها تموم میشه.
من خیلی میترسم ولی توکلم به خداست و میخوام طبیعی زایمان کنم.
Re: دوستان خیلی استرس دارم
#5ممنون نسیم جون ایشالله که شماهم حاملگی راحت و زایمان راحت تری رو داشته باشی،nasim-irani نوشته شده:عزیزم ایشالا که زایمان راحتی داشته باشی و به سلامتی نی نی نازت رو در آغوش بگیری و دختر ماهت با ناز پدر و مادرش بزرگ شه. والا منم هفته 12 بارداری ام و تجربه ای ندارم. ولی خیلی از دوستان زایمان طبیعی داشتن و خیلی راحت بودن و خیلی هام نه. من که به شدت از زایمان طبیعی میترسم. ایشالا که بهترین تصمیم رو بگیری و موفق باشی گلم.
من خیلی میترسم ولی زایمان طبیعی را ترجیح میدم به سزارین.بالاخره خدا خودش
جوری بدنمونو درست کرده که با این شرایط سازگاره.توکل به خدا
Re: دوستان خیلی استرس دارم
#6توکلت به خدا عزیزمS@H@R_70 نوشته شده:ممنون نسیم جون ایشالله که شماهم حاملگی راحت و زایمان راحت تری رو داشته باشی،nasim-irani نوشته شده:عزیزم ایشالا که زایمان راحتی داشته باشی و به سلامتی نی نی نازت رو در آغوش بگیری و دختر ماهت با ناز پدر و مادرش بزرگ شه. والا منم هفته 12 بارداری ام و تجربه ای ندارم. ولی خیلی از دوستان زایمان طبیعی داشتن و خیلی راحت بودن و خیلی هام نه. من که به شدت از زایمان طبیعی میترسم. ایشالا که بهترین تصمیم رو بگیری و موفق باشی گلم.
من خیلی میترسم ولی زایمان طبیعی را ترجیح میدم به سزارین.بالاخره خدا خودش
جوری بدنمونو درست کرده که با این شرایط سازگاره.توکل به خدا
Re: دوستان خیلی استرس دارم
#7سحر جون نترس به اون لحظه ای فکر کن که لبخند کوچولوت رو میبینی این باعث میشه بتونی سختی ها رو تحمل نی. خدا هم کمکت می کته.
Re: دوستان خیلی استرس دارم
#8هیچ لحظه ای قشنگتر از اون لحظه نمیتونه باشه وقتی بعد از همه اون دردها صدای نحیف پاره تنت رو میشنوی و اشک شوق میریزی. همه دردها به یکباره تموم میشن و واقعا تجربه من در زایمان طبیعی تحمل دردهای کاملا قابل تحمل بود، سخت بود نمیشه گفت آسونه ولی خیلی خیلی شیرین و به یادموندنی میشه و به نظر من یه مامان قوی از من ساخت یه مامان شجاع و قدرتمند ، اعتماد به نفسم بالا رفت، خدارو شکر که این اتفاق قشنگ رو در تقدیرم قرار داد، دلم برای لحظه لحظش تنگهههه...
وقتی خداوند از پشت دستانش را روی چشمانم گذاشت
از لای انگشتانش آنچنان محو دیدن دنیا شدم
که فراموش کردم منتظر است تا نامش را صدا کنم...
از لای انگشتانش آنچنان محو دیدن دنیا شدم
که فراموش کردم منتظر است تا نامش را صدا کنم...