Re: مامان این ماه خودمم میگی نه؟ با من همراه باش

#47
سلام آزی جون این جور که شما فکر میکنید نیست .بچه ها باز این آزی تیریپ افسردگی برداشته.آزی خانوم اگه کسی چیزی میگه واسه اینه که دوستت داره و دلش واست تنگ میشه. من که به نوبه خودم اینجوری ام.تو هم یه ذره بیشتر شاد باش یا استرس داری یا افسرده ای گلم.عمر زندگی کوتاه عزیزم.از ما گفتن.خیلی دوست دارم الی. :wink: :P

Re: مامان این ماه خودمم میگی نه؟ با من همراه باش

#49
الهه جون من خيلي استرس دارم بخاطر اين ديكه خيلي كم ميام سايت چون تا ميام استرس ميگيرم ميخوام خودموبه كاراي خونه مشغول كنم.. سلام شكوفه جون انشالله كه اين ماه پري نشي وبارداربشي جاش.... .... همه چيز دست خداست خدايا به منتظرا يه نگاهي كن
خدایا بحق محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین (ع) مواظب نور چشم ما باش . . . سپردمش به خدا

Re: مامان این ماه خودمم میگی نه؟ با من همراه باش

#50
خدا بينهايت است، اما بقدر آرزوهاي تو گسترده ميشود..... وبقدر نيازهايت فرود مي آيد وبه قدر ايمانت كارگشاست........

ياحي ياقيوم
خدایا بحق محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین (ع) مواظب نور چشم ما باش . . . سپردمش به خدا

Re: مامان این ماه خودمم میگی نه؟ با من همراه باش

#52
نگران فردایت مباش، زیرا کسی که خدای دیروز و امروز بود خدای فردا نیز هست، تو اولین بار است که زندگی میکنی ولی او قرنهاست که خدایی میکند
خدایا بحق محمد وعلی وفاطمه وحسن وحسین (ع) مواظب نور چشم ما باش . . . سپردمش به خدا
پیوست ها
53.gif
(68.3کیلو بایت)2163 مرتبه دانلود شده

Re: مامان این ماه خودمم میگی نه؟ با من همراه باش

#56
سلام ازاده عزیز

من کاربرجدیدسایت هستم ومشتاق بودم این pmرافقط برای توبذارم
ماه اول اقدام شو یواش رانندگی می کرد که اگه باردارم به جنین صدمه ای وارد نشه که جنینی درکارنبود
ماه های بعدهروقت دل می بستم که من این ماه باردارم می خورد توذوقم وتاچندروزعصبانی بودم تااینکه 24شهریور فهمیدم که خواهرشوهرم باردارشده
من واقعادوستش دارم وباهاش مشکلی ندارم ولی همان روز انقدرباخدابدحرف زدم که هنوزم شرمنده ام وهمش بهش می گفتم مگه من چه گناهی کردم و...
اخه خواهرشو کیست های بزرگ داشت ویکی ازتخمدان هاش غیرفعال بود ومن سالم ( نسبت به اون)
همان شب دعوت به کربلاشدم 1ومهرراهی این سفر
نمی تونم بگم چه حالی داشت ولی فهمیدم خدامی خوادبهم بفهمونه که من تنها نیستم هواسش بهم هست که دلم شکسته
همونجا توبین الحرمین وقتی داشتم واسه هرکس که می شناختم که هنوزمادزنشده دعامی کردم متوجه شدم (پری)(شرمنده)اومد
الان که دارم تعریف می کنم اشک مجال نمیده دیگه فکرکن اون موقع چی بود
باورت نمی شه برای اولین ماهی بود که اصلاازاین که باردارنبودم ناراحت نمی شدم وفقط دلم می سوخت که چراامام حسین منوبرای وداع توصحنش راه نداد
اون روز گذشت وازاون روزتاحالایکباردیگه پری اومد ولی باورت نمی شه آزاده عزیزم چون یه چیز والاتربدست اورده بودم اصلا ابان ماه قصه نخوردم که چرا پری شدم تنهاقصه ام این بود که یعنی می تونم دوباره برم کربلا
:cry:
خدا انشاالله قسمت تو همه ی بچه های سایت کنه قربونت برم
شرمنده طولانی بود ولی حتی اگرم ناراحت بشی که چرایه غریبه برات اینو نوشته خودم ناراحت نمی شم چون ندیده دوستت دارم ونمی خوام زجرهایی که من قبلا می کشیدم را کس دیگری بکشه
من دونفر را میشناسم که سه سال هردارویی مصرف کردن تا باردار بشن دکتربرای اولی عمل تجویزکرد وبرای دومی ivfهیچکدامشون انجام ندادن و هردو سرماه رفتن دکتروخبربارداریشونودادن
خدابزرگه
منم هرماه روزشماری برای پری رادارم ولی ازاومدنش ناراحت نمی شم
شایدم پوستم کلفت شده
با این حال امیدوارم که این ماه مادرهای زیادی داشته باشیم که اسم آزاده عزیزم هم توش باشه
به امید فردایی بهتر
:roll: :roll: :roll:
Zahra

Re: مامان این ماه خودمم میگی نه؟ با من همراه باش

#57
مامان زهرا نوشته شده:سلام ازاده عزیز

من کاربرجدیدسایت هستم ومشتاق بودم این pmرافقط برای توبذارم
ماه اول اقدام شو یواش رانندگی می کرد که اگه باردارم به جنین صدمه ای وارد نشه که جنینی درکارنبود
ماه های بعدهروقت دل می بستم که من این ماه باردارم می خورد توذوقم وتاچندروزعصبانی بودم تااینکه 24شهریور فهمیدم که خواهرشوهرم باردارشده
من واقعادوستش دارم وباهاش مشکلی ندارم ولی همان روز انقدرباخدابدحرف زدم که هنوزم شرمنده ام وهمش بهش می گفتم مگه من چه گناهی کردم و...
اخه خواهرشو کیست های بزرگ داشت ویکی ازتخمدان هاش غیرفعال بود ومن سالم ( نسبت به اون)
همان شب دعوت به کربلاشدم 1ومهرراهی این سفر
نمی تونم بگم چه حالی داشت ولی فهمیدم خدامی خوادبهم بفهمونه که من تنها نیستم هواسش بهم هست که دلم شکسته
همونجا توبین الحرمین وقتی داشتم واسه هرکس که می شناختم که هنوزمادزنشده دعامی کردم متوجه شدم (پری)(شرمنده)اومد
الان که دارم تعریف می کنم اشک مجال نمیده دیگه فکرکن اون موقع چی بود
باورت نمی شه برای اولین ماهی بود که اصلاازاین که باردارنبودم ناراحت نمی شدم وفقط دلم می سوخت که چراامام حسین منوبرای وداع توصحنش راه نداد
اون روز گذشت وازاون روزتاحالایکباردیگه پری اومد ولی باورت نمی شه آزاده عزیزم چون یه چیز والاتربدست اورده بودم اصلا ابان ماه قصه نخوردم که چرا پری شدم تنهاقصه ام این بود که یعنی می تونم دوباره برم کربلا
:cry:
خدا انشاالله قسمت تو همه ی بچه های سایت کنه قربونت برم
شرمنده طولانی بود ولی حتی اگرم ناراحت بشی که چرایه غریبه برات اینو نوشته خودم ناراحت نمی شم چون ندیده دوستت دارم ونمی خوام زجرهایی که من قبلا می کشیدم را کس دیگری بکشه
من دونفر را میشناسم که سه سال هردارویی مصرف کردن تا باردار بشن دکتربرای اولی عمل تجویزکرد وبرای دومی ivfهیچکدامشون انجام ندادن و هردو سرماه رفتن دکتروخبربارداریشونودادن
خدابزرگه
منم هرماه روزشماری برای پری رادارم ولی ازاومدنش ناراحت نمی شم
شایدم پوستم کلفت شده
با این حال امیدوارم که این ماه مادرهای زیادی داشته باشیم که اسم آزاده عزیزم هم توش باشه
به امید فردایی بهتر
:roll: :roll: :roll:
زهرا جان افتخار آشنایی با شما رو نداشتم ولی واقعا حرفات به دلم نشست و چون یکبار به این سفر رفتم دلمو بردی اونجا
برات آرزوی سلامتی دارم و انشاالله که به زودی به خواسته دلت برسی عزیزم :D :D
انشاالله همه منتظران هر موقع که به صلاحه به آرزوشون برسن الهی آمین....
وقتی خداوند از پشت دستانش را روی چشمانم گذاشت
از لای انگشتانش آنچنان محو دیدن دنیا شدم
که فراموش کردم منتظر است تا نامش را صدا کنم...
ارسال پست

بازگشت به “آمادگی برای مادر شدن”

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 2 مهمان

cron