زندگینامه بو علی سینا

#1
ابوعلی حسین بن عبدالله معروف به ابوعلی سینا در سال ۳۷۰ هجری قمری درخرمیشن از توابع بخارا متولد شد. او پزشک ، ریاضیدان ، فیلسوف و منجم بزرگ ایرانی بود . پدرش عبدالله در دستگاه سامانیان محصلی مالیات را عهده داربود و مادرش ستاره نام داشت. وی در بلخ پرورش یافت و قرآن و سایر علوم را آموخت. استاد وی عبدالله ناتلی بود که از رجال مشهور قرن چهارم هجری به شمار می رفت. او در هجده سالگی، چنانچه خود نوشته است، همه علوم را فرا گرفته بود. در بیست و یک سالگی دست به تالیف و تصنیف زد، در بیست و دو سالگی پدرش را ازدست داد و خود متصدی شغل پدر گردید.

اما به علت نابسامانی اوضاع سیاسی ، بخارا را ترک نمود و به گرگانج پایتخت امرای مامونیه خوارزم و نزد خوارزمشاه علی ابن مامون و وزیرش ابوالحسین احمدبن محمد سهیلی رفت. در این هنگام، محمود غزنوی بر خوارزم نفوذ یافته بود و از دانشمندان دربارخواسته شد که به غزنین به خدمت سلطان محمود بروند. ابوعلی سینا که از تعصب آن پادشاه خبردار بود ، به همراهی ابوسهیل مسیحی از خوارزم گریخت و از راه ابیورد و طوس به قصد گرگان حرکت کرد تا به قابوس بن وشمگیرکه به عنوان یاریگر و حامی دانشمندان شهرت یافته بود، بپیوندد. اما وقتی که پس از مشقات بسیار بدان شهر رسید، قابوس مرده بود.

ابوعلی سینا ناچار به قریه ای در خوارزم بازگشت. اما پس از مدت کوتاهی دوباره به گرگان رفت و این بار ابوعبید جوزجانی، یکی از با وفاترین شاگردانش به خدمت او پیوست و در این سفر بود که کتاب « المختصرالاوسط» و کتاب «المبدا» و «المعاد» و بخشی از کتاب معروف «قانون» و «نجات» را تالیف کرد.

ابوعلی سینا در حدود سال ۴۰۵ هجری قمری به ری رفت و فخرالدوله دیلمی را که بیماربود، معالجه کرد. ولی مدت زیادی در آن شهرباقی نماند و در اوایل سال بعد به قزوین و از آنجا به همدان رفت و حدود نه سال در آن شهر به سر برد. در این جا مورد توجه شمس الدوله دیلمی قرار گرفت و در سال ۴۰۶ هجری قمری به وزارت رسید و تا سال ۴۱۱ هجری قمری در این مقام باقی ماند.

در سال ۴۱۲ هجری قمری شمس الدوله درگذشت و پسرش سماالدوله به جای او نشست. سماالدوله مانند پدر می خواست که ابوعلی سینا وزارت را قبول کند، اما شیخ نپذیرفت و توسط معاندان به مدت چهار ماه در حبس به سر برد. وی در این مدت، تعدادی از کتب و رسالات مهم خود را تالیف نمود. شیخ الرئیس بعد از رهایی از حبس باز مدتی در همدان بود و آنگاه ناشناخته با شاگردش ابوعبید جوزجانی به اصفهان نزد علاء الدوله کاکویه رفت. آن پادشاه او را به گرمی و احترام بسیار پذیرفت.

ابوعلی سینا از این زمان تا آخر عمر در خدمت علاء الدوله کاکویه بود. در نخستین جمعه ماه مبارک رمضان شیخ الرئیس را روی تخت روانی که با دو اسب کرند حمل می شد ، نهاده بودند. رفته رفته غروب افق را می پوشاند. عصر بود و بانگ موذن مومنان را به نماز دعوت می کرد.
همچنانکه ابوعلی سینا دست لرزانش را به سمت شاگردش دراز می کرد، سرفه های شدید و پی در پی پیکرش را می لرزاند و چند قطره خون در کنار لبانش پدیدار شد، و فقط قدرت یافت این چند کلمه را ادا کند :
«فرمانروایی که طی این سالها جسم مرا به این خوبی اداره می کرد ، متاسفانه در وضعی نیست که به کارش ادامه دهد. گمان کنم وقت آن رسیده که خیمه ام را بر چینم ».


ابوعبید با چهره خیس از اشک سعی کرد چیزی بگوید ، ولی کلمه ای از دهانش خارج نشد. نمی فهمید و نمی خواست بفهمد.
شیخ الرئیس نفس نفس می زد و بعد از مدتی مکث ، فرمود :
« سعی کن نوشته هایم را جمع آوری کنی . آنها را به تو می سپارم . خداوند هر سرنوشتی را که استحقاق دارد، برایش تعیین می کند».

ساکت شد . پلکهایش را بر هم گذاشت و در همان حال گفت :
« ابوعبید، دوست من ، اکنون برایم قرآن بخوان . چند آیه از قرآن تلاوت کن» .

آن روز اول ماه رمضان سال ۴۲۸ هجری قمری بود . شیخ الرئیس ابو علی سینا در حالت بیماری در حالیکه تنها پنجاه و هفت سال از عمرش می گذشت، درهمدان دار فانی را وداع گفت و در همانجا مدفون شد. آرامگاه او اکنون در آن شهر است.

در مشرق زمین فلسفه یونانی هیچگاه مفسری با عمق و دقت ابوعلی سینا نداشته است. ابوعلی سینا فلسفه ارسطو را با آرای مفسران اسکندرانی و فلسفه نو افلاطونی تلفیق کرد و با نبوغ خاص خود آنها را با نظر یکتا پرستی اسلام آموخت و به این طریق، در فلسفه مشایی مباحثی آورد که در اصل یونانی آن سابقه نداشت.


ارسال پست

بازگشت به “ساير موارد”

چه کسی حاضر است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر جدیدی وجود ندارد. و 14 مهمان

cron